دشت مشوش

دشت مشوش

بیا تا حال یکدیگر بدانیم مراد هم بجوییم ار توانیم که می‌بینم که این دشت مشوش چراگاهی ندارد خرم و خوش
دشت مشوش

دشت مشوش

بیا تا حال یکدیگر بدانیم مراد هم بجوییم ار توانیم که می‌بینم که این دشت مشوش چراگاهی ندارد خرم و خوش

من، دلم فقط تو را می خواهد


قصه این است

روبروی هزار آیینه هم که بایستم

تصویر تو را می بینم.

ترجیع بند دلم شده ای نازنین!

می روم و می آیم و از تو می نویسم

گرچه فاصله ی بین ما اندک نیست

و دست دلم به تو نمی رسد

هر بار که ماه را ببینم آرام می شوم

دلخوش به اینکه آسمان ما یکی است

حالا که نیستی چه فرقی می کند

روز باشد یا شب؟

بهار باشد یا پاییز؟

قصه این است که در گذر همه ی فصل ها

من، دلم فقط تو را می خواهد.

 

"ماندانا پیرزاده"


تمنا

Image result for ‫تمنای دل‬‎
من از پروانه‌ها
از زمین
از درخت
از باران
از کائنات
از ستاره‌ها
از کلمات
از نانوشته‌های بین کلمات
کمک می‌خواهم
که تو را به من ببخشند
دلهره‌ی نارنجی‌
من از نشانه‌ها دنبال نشانی تو می‌گردم
نفس‌زنان در خودم می‌دوم
می‌ترسم
خورشید روشنی‌اش را از من دریغ کند
و من بی تو از سرما بلرزم 
"عباس معروفی"

فقیرترین مرد

Image result for ‫فقیرترین مرد‬‎
دنیا هم که از آن تو باشد 
تا زمانی که درون قلب یک زن
جایی نداشته باشی
تا درون آوازهای عاشقانه زنی زندگی نکنی
و سهمی از دلشوره های زنی نداشته باشی
فقیرترین مردی
"ویلیام شکسپیر"

تو نیستی و جهان بر سرم خراب شده

Image result for ‫تو نیستی و جهان بر سرم خراب شده‬‎
تو نیستی و جهان بر سرم خراب شده
چگونه بی تو بمانم دراین خرابــشده؟

به هر دری زدم از عشق تو خلاص شوم
کنون منم، منِ از هر طرف جواب شده

بهار زندگی ام سهم من چه بود از تو؟
محاسنی که با برف غم خضاب شده

به جای عکس تو و خنده های تو عمری ست
هزار درد به دیوار خانه قاب شده

هنوز تشنه ی دیدار چشم های تو ام
همیشه قسمتم از تشنگی سراب شده

تو آفتابی و قلب من آدمی برفی
که زیر سایه ی تو از خجالت آب شده

ببین که با دل من دوری ات چه کرده عزیز
که بعد تو "غزل عاشقانه" باب شده

بهزاد نجفی

بی هنگام

Image result for ‫معبد چشمانت‬‎

یکشنبه نیست ...

پس باید اتفاقی افتاده باشد

وقتی بی هنگام ناقوس بغضم را می نوازند ... 

نواختند ...

ولی من مسیحی نیستم که به کلیسا بروم ... 

نمی روم ...

ولی حتما در معبد چشمانت

می شود خورشید  را یافت

که من اینطور به تو خیره مانده ام

و اشک می ریزم !

آرشید"