دشت مشوش

دشت مشوش

بیا تا حال یکدیگر بدانیم مراد هم بجوییم ار توانیم که می‌بینم که این دشت مشوش چراگاهی ندارد خرم و خوش
دشت مشوش

دشت مشوش

بیا تا حال یکدیگر بدانیم مراد هم بجوییم ار توانیم که می‌بینم که این دشت مشوش چراگاهی ندارد خرم و خوش

قانون عشق

قانون تو تنهایی من است

 

و تنهایی من قانون عشق

 

عشق ارمغان دلدادگیست

 

 و این سرنوشت سادگیست

 

چه قانون عجیبی!

 

 چه ارمغان نجیبی

 

 و چه سرنوشت تلخ و غریبی!

 

که هر بار ستاره های زندگیت را

 

با دستهای خود راهی آسمان پر ستاره کنی

 

و خود در تنهایی و سکوت

 

 با چشمهای خیس از غرور

 

پیوند ستاره ها را به نظاره نشینی

 

 و خاموش و بی صدا

 

به شادی ستاره های از تو گشته جدا دل خوش کنی

 

و باز هم

 

 

 تو بمانی و تنهایی و دوری…

همیشه با تو

همیشه با تو بوده ام ،


همیشه و در همه جابا تو نفس کشیده ام ،

 

با چشمان تو دیده ام مرا از تو گریزی نیست ،


چنانکه جسم را از روح و زمین را از اسمان و درخت را از افتاب


تو دلیل من برای حیات بودی و هستی


و چنان با این دلیل زیسته ام که باور کرده ام


علت بودن من تو هستی


پاسخ من به اغاز و پایان زندگی این است : « همیشه با تو

همه چیز رو به راه است

امشب همه چیز رو به راه است

همه چیز ارام.....ارام

باورت می شود....

دیگر یاد گرفته ام شبها بخوابم " با یک آرامبخش "

تو نگرانم نشو !

همه چیز را یاد گرفته ام !

راه رفتن در این دنیا را هم بدون تو یاد گرفته ام !

یاد گرفته ام که چگونه بی صدا بگریم !

یاد گرفته ام که هق هق گریه هایم را با بالشم ..بی صدا کنم !

تو نگرانم نشو !!

همه چیز را یاد گرفته ام !

یاد گرفته ام چگونه با تو باشم بی انکه تو باشی !

یاد گرفته ام ....نفس بکشم بدون تو......و بی یاد تو !

یاد گرفته ام که چگونه نبودنت را با رویای با تو بودن...

و جای خالی ات را با خاطرات با تو بودن پر کنم !

تو نگرانم نشو !

همه چیز را یاد گرفته ام !

یاد گرفته ام که بی تو بخندم.....

یاد گرفته ام بی تو گریه کنم...و بدون شانه هایت....!

یاد گرفته ام ...که دیگر عاشق نشوم !

یاد گرفته ام که دیگر دل به کسی نبندم....

و مهمتر از همه یاد گرفتم که با یادت زنده باشم و زندگی کنم !

اما هنوز یک چیز هست ...که یاد نگر فته ام ...

" که چگونه.....! برای همیشه خاطراتت را از صفحه دلم پاک کنم ...

و نمی خواهم که هیچ وقت یاد بگیرم ....

" فراموش کردنت را هیچ وقت یاد نمی گیرم

تو نگرانم نشو !!

خواهــم گرفت

سکوت

سکوت همیشه از روی رضایت نیست.


گاهی نشانه اعتراض است!


گاهی مودبانه خفه شدن است!


گاهی فداکاری و از خودگذشتگی است!


و گاهی ازروی بی تفاوتی است


و چقدرآزاردهنده است این آخری

بار فراق دوستان

بار فراق دوستان، بس که نشسته بر دلم

می روم و نمی رود ناقه به زیر  محملم

 

بار بیفکند شتر، چون برسد به منزلی

بار دل است همچنان؛ ور به هزار منزلم

 

ای که مهار می کشی، صبر کن و سبک مرو

کز طرفی تو می کشی، وز طرفی سلاسلم

 

بار کشیده جفا، پرده دریده هوا

راه ز پیش و دل ز پس، واقعه ای است مشکلم

 

معرفت قدیم را، بُعد حجاب کی شود؟

گر چه به شخص غایبی، در نظری مقابلم

 

آخر قصد من تویی، غایت جهد و آرزو

تا نرسم، ز دامنت دست امید نگسلم

 

ذکر تو از زبان من ، فکر تو از جنان من

چون برود؟ که رفته ای، در رگ و در مفاصلم

 

مشتعل توام چنان، کز همه چیز غایبم

مفتکر توام چنان، کز همه خلق غافلم

 

گر نظری کنی ، کند کِشته صبر من ورق

ور نکنی، چه بر دهد بیخ امید باطلم؟

 

سنت عشق سعدیا! ترک نمی دهی؟ بلی

کی ز دلم به در رود، خوی سرشته در گِلم؟

 

داروی درد شوق را با همه علم عاجزم

چاره کار عشق را، با همه عقل جاهلم


سعدی علیه الرحمه