دشت مشوش

دشت مشوش

بیا تا حال یکدیگر بدانیم مراد هم بجوییم ار توانیم که می‌بینم که این دشت مشوش چراگاهی ندارد خرم و خوش
دشت مشوش

دشت مشوش

بیا تا حال یکدیگر بدانیم مراد هم بجوییم ار توانیم که می‌بینم که این دشت مشوش چراگاهی ندارد خرم و خوش

هر شب که می خواهم بخوابم 
 
می گویم 
 
صبح که امدی با شاخه ای گل سرخ 
 
وانمود می کنم 
 
هیچ دلتنگ نبوده ام 
 
صبح که بیدار می شوم 
 
می گویم 
 
شب، با چمدانی بزرگ می آید 
 
و دیگر 
 
نمی رود. 
 
کیکاوس باکیده

من به دنبال تو می آیم

هر که را از دور می بینم 
 
گلویم خشک می شود
 
می ترسم نکند
این بار
 
اشتباه نگرفته باشم
 
بانو!
من به دنبال تو می آیم
 
تو هم از من بگریز
 
بگذار
 
دیرتر بمیرم. 
 
کیکاوس باکیده

نمیدانم چه میخواهی

الا   ای   قطره   اشکی   که   بر   مژگانم   آویزی

                                    هزاران   عقده   بگشائی   اگر   بر   دامنم   ریزی

نمیدانم  چه میخواهی  چه میگوئی چه میجوئی

                                    که  گه  بر  دیده  بنشینی  و  گه  از دیده بگریزی

تو  آن  گویای  خاموشی که شرح خال دل گوئی

                                      تو  آن  در  گرانقدری  که  از   دریای   دل   خیزی   

چشمها هرگز دروغ نمی گویند

هرگز فراموش نمی کنم

 

سخنانی راکه از چشمان تو شنیدم

 

می گویند چشمها هرگز دروغ نمی گویند

 

اما من شیرین ترین دروغ ها را از چشمان تو شنیدم

 

آن هنگام که می گفتند:

 

«دوستت دارم»

زندگی

رفتار من عادی است
اما نمی دانم چرا
این روزها
از دوستان و آشنایان
هرکس مرا می‌بیند
از دور می‌گوید:
این روزها انگار
حال و هوای دیگری داری!

این روزها تنها
حس می کنم گاهی کمی گنگم
گاهی کمی گیجم
حس می‌کنم
از روزهای پیش قدری بیشتر
این روزها را دوست دارم
و قدر بعضی لحظه‌ها را خوب می‌دانم

حس می‌کنم گاهی کمی کمتر
گاهی شدیدا بیشتر هستم حتی اگر می‌شد بگویم
این روزها گاهی خدا را هم
یک جور دیگر می‌پرستم

این روزها دیگر
تعداد موهای سفیدم را نمی‌دانم

گاهی برای یادبود لحظه‌ای کوچک
یک روز کامل جشن می‌گیرم
گاهی
صد بار در یک روز می‌میرم

گاهی دل بی دست و پا و سر به زیرم را
آهنگ یک موسیقی غمگین
هوایی می‌کند

اما
غیر از همین حس‌ها که گفتم
و غیر از این رفتار معمولی
و غیر از این حال و هوای ساده و عادی
حال و هوای دیگری
در دل ندارم
رفتار من عادی است