دشت مشوش

دشت مشوش

بیا تا حال یکدیگر بدانیم مراد هم بجوییم ار توانیم که می‌بینم که این دشت مشوش چراگاهی ندارد خرم و خوش
دشت مشوش

دشت مشوش

بیا تا حال یکدیگر بدانیم مراد هم بجوییم ار توانیم که می‌بینم که این دشت مشوش چراگاهی ندارد خرم و خوش

نام تو

وقتی نگاهت

دم از جدایی می زند

به خاطر بیاور که :

عشق با دو هجای صامت پایانیش ،

تنها یک بخش است 

باید ببینمت !

چرا که روی نوار قلبی ام

پیوسته نام تو بود

و پزشک نیز بر آخرین نسخه ام . . .

تو را تجویز کرده است ! ! !

بیا ، تا دیر نشده .

قلب مهربانت مثلثی را می ماند

در دریای عشق

مرا در خود کشیده

برمودای من ! ! !

لبخند می زنیم

به آسمان ،

به هر جایی که امکان دارد ،

به زمین ،

خداوند عاشق ماست

چه سعادتی والا تر از این ؟ ! !

بی قرار...!

وقتی که تنها بهانه دل تنهایم تو هستی چگونه از تو بگذرم ؟

وقتی که اشکهایم برای عشق تو جاری می شود چگونه از تو بگذرم ؟

وقتی دل بیقرارم تنها با تو آرام می گیرد چگونه از تو بگذرم ؟

وقتی که آسمان دلم برای تو و دوری از تو هر دم می بارد چگونه از تو بگذرم ؟

وقتی تنها آرزویم در کنار تو بودن است چگونه از تو بگذرم ؟

وقتی تنها دلخوشی خستگی هایم شنیدن صدایت است چگونه از تو بگذرم ؟

نمی دانی که انتظار دیدارت دل بیقرارم را پیر کرد

نمی دانی که لحظه های بی تو بودن سخت ترین لحظات زندگی ام هستند

نمی دانی که برای رسیدن به لحظه با تو بودن تا کنون تمامی ستاره ها را شمرده ام!

آری من دیوانه ام ، من دیوانه ام و دیوانگی هم عالمی دارد!

ای عشق من ای کاش می توانستم از عشق تو آواره کوی و بیابان شوم

اما چه کنم که حتی آوارگی هم نمی تواند دوای دردم شود!

آری من برای عشق تو گریه می کنم ، گریه می کنم ، گریه می کنم !

آنقدر اشک می ریزم تا شاید خدا جوابم را دهد و نظری بر این بنده حقیر کند

آری عاشقم ، عاشقی دلشکسته و غریب که در حسرت عشق تو پرپر می شود!

اگر عاشقی گناه است پس بدان من گناهکارترین بنده خدا هستم!

از خدا هم...

سیرم از زندگی و از همه کس دلگیرم
آخر از این همه دلگیری و غم می میرم

پرم از رنج و شکستن، ‌دل خوش سیری چند ؟
دیگر از آمد و رفت نفسم هم سیرم

هر که آمد، دل تنهای مرا زخمی کرد
بی سبب نیست که روی از همه کس می گیرم

تلخی زخم زبان و غم بی مهری ها
اینچنین کرده در آیینة هستی پیرم

بس که تنهایم و بی همنفس و بی همراه
روزگاریست که چون سایة بی تصویرم

دلم آنقدر گرفته است، خدا می داند
دیگر از دست دلم هم به خدا دلگیرم!

کاش بودی...

کاش بودی تا دلم تنها نبود  

تا اسیر غصه فردا نبود ...

 

کاش بودی تا نگاه خسته ی من  

بی خبر از موج و دریاها نبود...

 

 کاش بودی تا دو دست عاشقم

 غافل از لمس گل مینا نبود...

 

 کاش بودی تا زمستان دلم  

این چنین پر سوز پرسرما نبود...

 

 کاش بودی تا فقط باور کنی  

بعدتو این زندگی زیبا نبود...

واژه

تمام ماجرای من

     سه واژه شد برای تو

        سه واژه جدا ، جدا

           من و ...

              شب و ...

                 هوای تو  ...