دشت مشوش

دشت مشوش

بیا تا حال یکدیگر بدانیم مراد هم بجوییم ار توانیم که می‌بینم که این دشت مشوش چراگاهی ندارد خرم و خوش
دشت مشوش

دشت مشوش

بیا تا حال یکدیگر بدانیم مراد هم بجوییم ار توانیم که می‌بینم که این دشت مشوش چراگاهی ندارد خرم و خوش

الفت کم و غرور فراوان و عهد سست(حزین لاهیجی)

اشعار دیوانه | Kunduz

رگ در تنم ز شورش سودا گسیخته

پیوند من ز جان شکیبا گسیخته

یارای عقل نیست عنان داریم دگر

زنجیر من بهار به صحرا گسیخته

الفت کم و غرور فراوان و عهد سست

سررشتهٔ امید ز صد جا گسیخته

اشک روان به بوم و برم تا چها کند

سیلی چنین عنان مدارا گسیخته

تا چند ساز ناله به کوه و کمر کنم

از زخمه ناخنم رگ خارا گسیخته

طالع نگر گه با همه صدق و صفای دل

الفت میانهٔ من و مینا گسیخته

در خاکمال عرصهٔ دنیا، دلم حزین

ماند به قطره ای که ز دریا گسیخته

نظرات 1 + ارسال نظر
بانوی کویر پنج‌شنبه 28 اردیبهشت‌ماه سال 1402 ساعت 08:58 ق.ظ https://banooyekavir.blogsky.com/

در همه دیر مغان نیست چو من شیدایی
خرقه جایی گرو باده و دفتر جایی

دل که آیینه شاهیست غباری دارد
از خدا می‌طلبم صحبت روشن رایی


به به چه شعری
چه عکسی
ممنون طبع ادبیات دوستی من رو به وجد آوردین

سپاس از مهرتان

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد