دشت مشوش

دشت مشوش

بیا تا حال یکدیگر بدانیم مراد هم بجوییم ار توانیم که می‌بینم که این دشت مشوش چراگاهی ندارد خرم و خوش
دشت مشوش

دشت مشوش

بیا تا حال یکدیگر بدانیم مراد هم بجوییم ار توانیم که می‌بینم که این دشت مشوش چراگاهی ندارد خرم و خوش

مرا چشمی است خون افشان ز دست آن کمان ابرو

ﻣﺮﺍ ﭼﺸﻤﯿﺴﺖ ﺧﻮﻥ ﺍﻓﺸﺎﻥ ﺯ ﺩﺳﺖ ﺁﻥ ﮐﻤﺎﻥ ﺍﺑﺮﻭ ﺟﻬﺎﻥ ﺑﺲ ﻓﺘﻨﻪ ﺧﻮﺍﻫﺪ ﺩﯾﺪ ﺍﺯ ﺁﻥ ﭼﺸﻢ ﻭ  ﺍﺯ ﺁﻥ ﺍﺑﺮﻭ/ ﻏﻼﻡ ﭼﺸﻢ ﺁﻥ ﺗﺮﮐﻢ ﮐﻪ ﺩﺭ ﺧﻮﺍﺏ ﺧﻮﺵ ﻣﺴﺘﯽ… | Calligraphy,
مرا چشمی است خون افشان ز دست آن کمان ابرو
جهان بس فتنه خواهد دید از آن چشم و از آن ابرو

غلام چشم آن ترکم که در خواب خوش مستی
نگارین گلشنش روی است و مشکین سایبان ابرو

هلالی شد تنم زین غم که با طغرای ابرویش
که باشد مه که بنماید ز طاق آسمان ابرو؟

رقیبان غافل و ما را از آن چشم و جبین هر دم
هزاران گونه پیغام است و حاجب در میان ابرو

روان گوشه گیران را جبینش طرفه گلزاری است
که بر طرف سمن زارش همی گردد چمان ابرو

دگر حور و پری را کس نگوید با چنین حسنی
که این را این چنین چشم است و آن را آن چنان ابرو

تو کافر دل نمی بندی نقاب زلف و می ترسم
که محرابم بگرداند خم آن دلستان ابرو

اگرچه مرغ زیرک بود حافظ در هواداری
به تیر غمزه صیدش کرد چشم آن کمان ابرو
نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد