دشت مشوش

دشت مشوش

بیا تا حال یکدیگر بدانیم مراد هم بجوییم ار توانیم که می‌بینم که این دشت مشوش چراگاهی ندارد خرم و خوش
دشت مشوش

دشت مشوش

بیا تا حال یکدیگر بدانیم مراد هم بجوییم ار توانیم که می‌بینم که این دشت مشوش چراگاهی ندارد خرم و خوش

این زخم خورده را به ترحم نیاز نیست

برگى از دفتر عشق - دلواپس گذشته مباش و غمت مباد من سال هاست هیچ نمی آورم به  یاد بی اعتنا شدم به جهان بی تو آنچنان کز دیدن تو نیز نه

دلواپس گذشته مباش و غمت مباد

من سال هاست هیچ نمی آورم به یاد


بی اعتنا شدم به جهان بی تو آنچنان

کز دیدن تو نیز نه غمگین شوم نه شاد


من داستان آن گل سرخم که عاقبت

دلسوزی نسیم سرش را به باد داد


گفتی ببند عهد و به من اعتماد کن

نفرین به عهد بستن و لعنت به اعتماد


این زخم خورده را به ترحم نیاز نیست

خیر شما رسیده به ما مرحمت زیاد


"فاضل نظری"

نظرات 1 + ارسال نظر
سمیرا شنبه 28 آبان‌ماه سال 1401 ساعت 10:32 ق.ظ http://badeyedel.blogsky.com

خیلی خوب بود
شما هم احساس می کند شعرایی قدیمی دلی تر شعر می گفتند و شعرای امروزی ذهنی ترند؟!

سلام
تشکر
بله من هم تا حدود زیادی مثل شما فکر میکنم

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد