خیالی نیست
بگذار همه مرا پروانه ای خشک و بی روح ببینند
همین قدر که فرصت پاره کردن پیله و خارج شدن از آن را داشته ام
همین قدر که پرواز را تجربه کرده ام خود کفایت می کند
من در این پرواز تو را یافتم تو را که به وسعت همه ی دنیا می ارزید یک نگاهت
من شنیده ام که می شود
انتظار پروانه های خشک شده را
از لای کتاب خاطره ها به پرواز در آورد
و دمی آسود بر گلیم نخ نمای رویا ها
نخواهم گذاشت عاشقی گل سرخ و پروانه را کسی انکار کند به جرم و خشکی وتنهایی
در عاشقی گل سرخ و پروانه
طرح زخم یک پرواز را به شهادت خواهم گرفت
در یک صبح زود،
در گرگ و میش یک وداع ،
به سوی وادی مقدس،
به سوی تو،
هجرت خواهم کرد
و وسعت خاموش مردابهای بی مهتاب را ،با تو به میهمانی خدا خواهم برد...
بگذار همه بگویند رویایی بیش نیست هجرت دوباره به تو.....
چهارشنبه 18 آبانماه سال 1401 ساعت 03:05 ب.ظ
قشنگ بود
ایده ی جالبی بود پروانه خشک و تنها
سپاس از حسن نظرتان