دشت مشوش

دشت مشوش

بیا تا حال یکدیگر بدانیم مراد هم بجوییم ار توانیم که می‌بینم که این دشت مشوش چراگاهی ندارد خرم و خوش
دشت مشوش

دشت مشوش

بیا تا حال یکدیگر بدانیم مراد هم بجوییم ار توانیم که می‌بینم که این دشت مشوش چراگاهی ندارد خرم و خوش

زیر خاکستر

ﺯﯾﺮ ﺧﺎﮐﺴﺘﺮ ﺫﻫﻨﻢ ﺑﺎﻗﯽ ﺍﺳﺖ ، ﺁﺗﺸﯽ ﺳﺮﮐﺶ ﻭ ﺳﻮﺯﻧﺪﻩ ﻫﻨﻮﺯ. - عکس ویسگون
زیر خاکستر ذهنم باقی است
آتشی سرکش و سوزنده هنوز

یادگاری است ز عشقی سوزان
که بود گرم و فروزنده هنوز

عشقی آن گونه که بنیان مرا
سوخت از ریشه و خاکستر کرد

غرق در حیرتم از اینکه چرا
مانده ام زنده هنوز

گاهگاهی که دلم می گیرد
پیش خود می گویم

آن که جانم را سوخت
یاد می آرد از این بنده هنوز؟

گفته بودند که از دل برود یار چو از دیده برفت
سالها هست که از دیده من رفتی لیک

دلم از مهر تو آکنده هنوز
دفتر عمر مرا

دست ایام ورقها زده است
زیر بار غم عشق

قامتم خم شد و پشتم بشکست
در خیالم اما

همچنان روز نخست
تویی آن قامت بالنده هنوز

در قمار غم عشق
دل من بردی و با دست تهی

منم آن عاشق بازنده هنوز
آتش عشق پس از مرگ نگردد خاموش

گر که گورم بشکافند
عیان می بینند

زیر خاکستر جسمم باقی است
آتشی سرکش و سوزنده هنوز

"استاد حمید مصدق"

نظرات 1 + ارسال نظر
علیرضا چهارشنبه 11 آبان‌ماه سال 1401 ساعت 02:47 ب.ظ https://malikhulia.blogsky.com/

خیال خام پلنگ من به سوی ماه پریدن بود
و ماه را ز بلندایش به روی خاک کشیدن بود
پلنگ من دل مغرورم پریدو پنجه به خالی زد
که عشق ماه بلند من ورای دست رسیدن بود

من و تو آن دو خطیم آری موازیان به ناچاری
که هر دو باورمان زاغاز به یکدگر نرسیدن بود

گل شکفته خداحافظ اگرچه لحظه دیدارت
شروع وسوسه ای در من به نام دیدن و چیدن بود

شراب خواستم و عمرم شرنگ ریخت به کام من
فریبکار دغل پیشه بهانه اش نشنیدن بود

اگر چه هیچ گل مرده دوباره زنده نشد اما
بهار در گل شیپوری مدام گرم دمیدن بود

چه سرنوشت غم انگیزی که کرم کوچک ابریشم
تمام عمر قفس می بافت ولی به فکر پریدن بود


حسین منزوی

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد