دشت مشوش

دشت مشوش

بیا تا حال یکدیگر بدانیم مراد هم بجوییم ار توانیم که می‌بینم که این دشت مشوش چراگاهی ندارد خرم و خوش
دشت مشوش

دشت مشوش

بیا تا حال یکدیگر بدانیم مراد هم بجوییم ار توانیم که می‌بینم که این دشت مشوش چراگاهی ندارد خرم و خوش

سایه‌ام، بی تو صبوری چون کنم؟

Ahmad Sharabiani's review of شیخ صنعان یا پیر سمعان

ای لب و زلفت زیان و سود من

روی و کویت مقصد و به بود من


گه ز تاب زلف در تابم مکن

گه ز چشم مست در خوابم مکن


دل چو آتش، دیده چون ابر از توم

بی‌کس و بی‌یار و بی‌صبر از توم


بی تو بر جانم جهان بفروختم

کیسه بین کز عشق تو بردوختم


همچو باران ابر می‌بارم ز چشم

زانک بی تو چشم این دارم ز چشم


دل ز دست دیده در ماتم بماند

دیده رویت دید، دل در غم بماند


آنچ من از دیده دیدم کس ندید

وآنچ من از دل کشیدم کس ندید


از دلم جز خون دل حاصل نماند

خون دل تاکی خورم چون دل نماند


بیش ازین بر جان این مسکین مزن

در فتوح او لگد چندین مزن


روزگار من بشد در انتظار

گر بود وصلی بیاید روزگار


هر شبی بر جان کمین سازی کنم

بر سر کوی تو جان بازی کنم


روی بر خاک درت، جان می‌دهم

جان به نرخ خاک ارزان می‌دهم


چند نالم بر درت ، در باز کن

یک دمم با خویشتن دمساز کن


آفتابی، از تو دوری چون کنم

سایه‌ام، بی تو صبوری چون کنم

"شیخ فریدالدین عطار"

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد