ای خوشا وقتی که بگشایم نظر در روی دوست
سر نهم در خط جانان جان دهم بر بوی دوست
من نشاطی را نمیجویم به جز اندوه عشق
من بهشتی را نمیخواهم به غیر از کوی دوست...
کوثر من لعل ساقی جنت من روی یار
لذت من صوت مطرب رغبت من سوی دوست
شاخ گل در بند خواری از قد موزون یار
ماه نو در عین خجلت از خم ابروی دوست
گر بنازد بر سر شاهان عالم دور نیست
کز شکار شرزه شیران میرسد آهوی دوست
گر ندیدی سحر و معجز دیدهٔ دل باز کن
تا بینی معجزات نرگس جادوی دوست
کس نکردی بار دیگر آرزوی زندگی
گر نبودی در قیامت قامت دلجوی دوست
بر شهیدان محبت آفرین بادا که بود
کار ایشان آفرین بر قوت بازوی دوست
زان نمیآرد فروغی بوسهاش را در خیال
کز خیال من مبادا رنجه گردد خوی دوست
جمعه 6 آبانماه سال 1401 ساعت 02:39 ب.ظ
به نظر میرسد ما از سویی دیگر آمده ایم اما دقیقا اینجا در میان شما هستیم برای کمک به بیداری و افزایش ارتعاش شما” ما وحدت آگاهی هستیم ما ملت ستاره ای هستیم؛ بیقید و شرط عاشقتان هستیم و به تمام بشریت عشق میورزیم”
به به چه قشنگ گفته بود آقای فروغی بسطامی
دلم می خواست جرئت یه چنین دیوانگی رو می داشتم البته خوب واقعا هم باید عاشق بشی که به اینجا برسی
ممنونم
بله واقعا زیبا گفته
و خیلی خوبه که به این مرحله برسه انسان