بیا تا حال یکدیگر بدانیم مراد هم بجوییم ار توانیم که میبینم که این دشت مشوش چراگاهی ندارد خرم و خوش
درباره من
من نشانی از تو ندارم،اما نشانیام را برای تو مینویسم:
در عصرهای انتظار،به حوالی بی کسی قدم بگذار!
خیابان غربت را پیدا کن،وارد کوچه پس کوچههای تنهایی شو!
کلبهی غریبیام را پیدا کن، کنار بید مجنون خزان زده و کنار مرداب آرزوهای رنگیام،
در کلبه را باز کن و به سراغ بغض خیس پنجره برو! حریر غمش را کنار بزن!
مرا خواهی دید با بغضی کویری که غرق انتظار است،
پشت دیوار دردهایم نشستهام..........
ادامه...
رو به روی من فقط تو بوده ای از همان نگاه اولین از همان زمان که آفتاب با تو آفتاب شد از همان زمان که کوه استوار آب شد از همان زمان که جستجوی عاشقانه ی مرا نگاه تو جواب شد
روبه روی من فقط تو بوده ای از همان اشاره ، از همان شروع از همان بهانه ای که برگ باغ شد از همان جرقه ای که چلچراغ شد چارسوی من پر است از همان غروب از همان غروب جاده از همان طلوع از همان حضور تا هنوز
روبه روی من فقط تو بوده ای من درست رفته ام در تمام طول راه دره های سیب بود و خستگی نبود در تمام طول راه یک پرنده پا به پای من بال می گشود و اوج می گرفت پونه غرق در پیام نورس بهار چشمه غرق در ترانه های تازگی فرصتی عجیب بود شور بود و شبنم و اشاره های آسمان رقص عاشقانه ی زمین زادروز دل ترانه چشمک ستاره پیچ و تاب رود هرچه بود ، بود فرصت شکستگی نبود در کنار من درخت چشمه چارسوی زندگی روبه روی من ولی در تمام طول راه روبه روی من تو روبه روی من فقط تو بوده ای