ما را به جز خیالت، فکری دگر نباشد
در هیچ سر خیالی، زین خوبتر نباشد
کی شبروان کویت آرند ره به سویت
عکسی ز شمع رویت، تا راهبر نباشد
ما با خیال رویت، منزل در آب دیده
کردیم تا کسی را، بر ما گذر نباشد
هرگز بدین طراوت، سرو و چمن نروید
هرگز بدین حلاوت، قند و شکر نباشد
در کوی عشق باشد، جان را خطر اگر چه
جایی که عشق باشد، جان را خطر نباشد
گر با تو بر سر و زر، دارد کسی نزاعی
من ترک سر بگویم، تا دردسر نباشد
دانم که آه ما را، باشد بسی اثرها
لیکن چه سود وقتی، کز ما اثر نباشد؟
در خلوتی که عاشق، بیند جمال جانان
باید که در میانه، غیر از نظر نباشد
چشمت به غمزه هر دم، خون هزار عاشق
ریزد چنانکه قطعاً کس را خبر نباشد
از چشم خود ندارد، سلمان طمع که چشمش
آبی زند بر آتش، کان بیجگر نباشد
سلام و هزاران درود
شعر بسیار لطیف و زیبایی است.سپاس از حسن انتخابت
سلام
سپاس از حسن نظر جنابعالی
اوقاتتان خوش
رخ به رخ!
این دل شکستنی است کمی التفات کن
در حمل و نقلِ این دلِ من احتیاط کن!
دارد هوای رابطه ها خوب می شود
کوشش برای وُسعتِ این ارتباط کن
ای مهربان! که قهرِ تواز حد گذشته است
فکری برای پاسخِ این شایعات کن
من با کمی نگاه و عسل خوب می شوم!
درمانِ من به داروی چای و نبات کن!
بگذر ز شاه و فیل و وزیر و سپاه و اسب
رُخ بر رُخم گُذار، مرا کیش و مات کن!
بازارِ شعر و عاطفه و گُل کساد شد
یک مدتی کنارِ کوچه ی باران بساط کن
*
قلبم به دستِ توست، مبادا که بشکنی
جانِ تمامِ آینه ها احتیاط کن !
#یدالله_گودرزی
..