دشت مشوش

دشت مشوش

بیا تا حال یکدیگر بدانیم مراد هم بجوییم ار توانیم که می‌بینم که این دشت مشوش چراگاهی ندارد خرم و خوش
دشت مشوش

دشت مشوش

بیا تا حال یکدیگر بدانیم مراد هم بجوییم ار توانیم که می‌بینم که این دشت مشوش چراگاهی ندارد خرم و خوش

سرم از خدای خواهد که به پایش اندر افتد

سرم از خدای خواهد که به پایش اندر افتد که در آب مرده بهتر که در آرزوی آبی |  Donald Trump Meme on ME.ME

سر آن ندارد امشب که برآید آفتابی

چه خیال‌ها گذر کرد و گذر نکرد خوابی


به چه دیر ماندی ای صبح که جان من برآمد

بزه کردی و نکردند مؤذنان ثوابی


نفس خروس بگرفت که نوبتی بخواند

همه بلبلان بمردند و نماند جز غرابی


نفحات صبح دانی ز چه روی دوست دارم

که به روی دوست ماند که برافکند نقابی


سرم از خدای خواهد که به پایش اندر افتد

که در آب مرده بهتر که در آرزوی آبی


دل من نه مرد آنست که با غمش برآید

مگسی کجا تواند که بیفکند عقابی


نه چنان گناهکارم که به دشمنم سپاری

تو به دست خویش فرمای اگرم کنی عذابی


دل همچو سنگت ای دوست به آب چشم سعدی

عجب است اگر نگردد که بگردد آسیابی


برو ای گدای مسکین و دری دگر طلب کن

که هزار بار گفتی و نیامدت جوابی

نظرات 2 + ارسال نظر
سید محسن شنبه 20 فروردین‌ماه سال 1401 ساعت 05:32 ب.ظ

*آموزش و پرورش و سایر مرا کز اجتماعی به ما چگونه فکر کنیم را، نمی اموزند. آنها بما می اموزند که به چی، فکر کنیم.

لاله یکشنبه 28 فروردین‌ماه سال 1401 ساعت 01:49 ب.ظ

دوباره زوزه ی شیطان، دوباره غرّشِ جنگ
بهار می شکفد از شکافِ تنگِ تفنگ

بهار می شکفد از نفیرِ خمپاره
بهار می رسداز راه چون سفیرِ فشنگ

شکوفه های جوان مثلِ زخم می رویند
به زیرِ بارشِ بی انتهای دشنه و سنگ

جهان، تباه شد از انتحار ِ آدمها
دوباره زخم وگلوله، دوباره تیغ و سُرنگ

مگر بهار شما را نمی کند آگاه؟!
مگر بهار ندارد برایتان فرهنگ؟!

از آسمانِ تباهی اسید می بارد
چرا به خاطره پیوسته شعرِماه و پلنگ؟!

دوباره کاوشِ اعصابِ مردمانِ زمین!
فتاده روی جهان، جنگ، مثل یک خرچنگ
*
اگر که آدمیان، سازِ صُلح بردارند
بهار می شکفد در حریری از آهنگ

خدا کند همه ایمان بیاوریم به عشق
به یُمنِ بوی بهار، این بهارِ رنگارنگ...☘️

#یدالله_گودرزی #شعر_امروز #آنک

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد