ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | 5 | 6 | 7 |
8 | 9 | 10 | 11 | 12 | 13 | 14 |
15 | 16 | 17 | 18 | 19 | 20 | 21 |
22 | 23 | 24 | 25 | 26 | 27 | 28 |
29 | 30 | 31 |
تو قصه گفته ای من قصه خوانده ام
بیدار مانده ای بیدار مانده ام
با من خیال کن که به آواز رفته ای
با من خیال کن که به شیراز رفته ای
سبز و کبود و سرخ جنگل دمیده است
دستی به دست یار امشب رسیده است
دستی به جان باده و دستی به زلف یار
با من خیال کن که با کم است این دیار
شب ها به سر رسید طوفان نشست و رفت
با من خیال کن زمستان شکست و رفت
*ترازو و متر و هر چه سنجشگر، دارید. زمین بگذارید. تا دیگران از شماآسوده شوند.