دشت مشوش

دشت مشوش

بیا تا حال یکدیگر بدانیم مراد هم بجوییم ار توانیم که می‌بینم که این دشت مشوش چراگاهی ندارد خرم و خوش
دشت مشوش

دشت مشوش

بیا تا حال یکدیگر بدانیم مراد هم بجوییم ار توانیم که می‌بینم که این دشت مشوش چراگاهی ندارد خرم و خوش

مرا به دوست داشتن تو متّهم کردند

نزار قبانی :: کافه شعر

إذاً إتَّهَمونی بِحُبِّکَ!

وَ ها أنا اُقسِمُ بِأنّنی مُذنِبَةٌ بِالتُّهمةِ بِکُلِّ فَخرٍ

وَ اَؤَکِّدُ لِمُدَّعی العامِّ أسوَأَ شُکوکةٍ

وَ اشهَرُ حُبّی لَکَ علی رِماحِ القبیلةِ

َ لِیَحکُموا عَلیَّ بالسِّجنِ المؤبدِ داخلَ شرایینِ قلبِکَ

أو بالنّفیِ إلی عَینَیکَ...

***************************

مرا به دوست داشتن تو متّهم کردند

هان حالا من با افتخار سوگند می خورم که مقصّر این اتّهام هستم

و بدترین اتّهامات دادستان را تأکید می کنم

و عشقم را به تو بر سرنیزه های قبیله آشکار می سازم

تا مرا به حبس ابد در رگ های قلبت محکوم کنند

یا به تبعید در چشمانت...

"غادة السمِان ترجمه ی سپیده متولی"

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد