دشت مشوش

دشت مشوش

بیا تا حال یکدیگر بدانیم مراد هم بجوییم ار توانیم که می‌بینم که این دشت مشوش چراگاهی ندارد خرم و خوش
دشت مشوش

دشت مشوش

بیا تا حال یکدیگر بدانیم مراد هم بجوییم ار توانیم که می‌بینم که این دشت مشوش چراگاهی ندارد خرم و خوش

مرا صدا کن . . مرا نگاه کن

صدا کن مرا - ویسگون

گفتی در سر زمین من

 بارش ابرها
بیداد بود و ظلم و ستم
نه . من این فسانه تلخ
باور نمی کنم
 آن باغ ها در دیار ما نبود و نیست
 اینجا در باغ های ما
ابرها غمگسارانه می بارند
 گل ها شرمگینانه می خندند
پروانه ها با جیغ و داد و خنده و سُرور
 جست و خیز کنان
 از دست شیطنت بچه ها
 در کوچه باغ های شهر
 از تاج شکوفه های سیب
بر غنچه های تازه لب به خنده باز کرده می پَرند
می رقصند . . می خندند
من در چشمان تو دیده ام
 رقص فواره های آب را
 و خرامان رفتن ات با یار را
 پرواز سبکبالانه پروانه ها را
 ای خفته در صدای تو
 دلپذیرترین نغمه
مرا صدا کن . . مرا نگاه کن

"خسرو فیضی"

نظرات 5 + ارسال نظر
ftmh یکشنبه 27 تیر‌ماه سال 1400 ساعت 05:48 ب.ظ http://man2.blogfa.com

این نوشته اقای فیضی رو دوست دارم

. خسرو فیضی دوشنبه 28 تیر‌ماه سال 1400 ساعت 01:14 ب.ظ

. سلام . .
. استاد ارجمند با لطف و مهربانی اغراق گونه ای شرمنده ام
. کرده اید .
. سپاس بزرگوارا

سلام
اختیار دارید.شما بزرگوار هستید که شکسته نفسی می فرمایید.

. خسرو فیضی دوشنبه 28 تیر‌ماه سال 1400 ساعت 01:22 ب.ظ

. سلام . .
https://uupload.ir/view/vid_20210719_074421_048_g9zz.mp4/

. به رگبار بستن این طفلان . . عزت نیست .
. ذلت است . . فرق بین فرزندان آخوندها
. و فرزندان ایران زمین . .خدایا هیچ مهربانی یادت هست ؟؟

. خسرو فیضی سه‌شنبه 29 تیر‌ماه سال 1400 ساعت 12:41 ب.ظ

. سلام . . [گل]
.
. دگر روشن نمی گردد چراغ شیخ ما در روز
. دگر شیخ هم نمی گردد پی انسان
. درین قرن پُر از آشوب
. نمی یابی نه شیخی و نه انسانی
. که این هر دو شدند
. افسانه ای ورد زبان پیر نقال زمستان ها
. به گرد منقل آتش
. عجب افسانه ایست این شیخ و فانوسش
. به گِرد شهرها و کوچه ها آواره می گردد
. که در آدم ببیند آدمیت را
. نا امیدی ها وجودش را مسخره کرده بشکسته
. ناله های روح گلبرگ اش همه خسته
. کزین نا مردمی هایی که می بیند
. که این انسان خیره سر
. که این خفاش خون آشام
. همچو قابیلان
. برادرهای خود را می کند زنجیر
. نوای عاطفه
. ایثار و مهر و دوستی بگسسته
. و راه پاک ایمان و صداقت
. ( چون پرستوهای نا آرام در پرواز ) . . مشیری
. پُر نشیب و پُر فراز و سخت نا هموار
. و شیخ هم سرا پا گوش و خاموش است

. خسرو فیضی چهارشنبه 30 تیر‌ماه سال 1400 ساعت 11:30 ق.ظ

. سلام . . [گل]
.
. اﺯ ﯾﺎﺭﻭ ﻣﯽﭘﺮﺳﻦ ﭼﻨﺪﺗﺎ ﺑﭽﻪ ﺩﺍﺭﯼ؟!
. ﻣﯿﮕﻪ ٤ ﺗﺎ ﭘﺴﺮ...
. ﺍﻭﻟﯽ : پزشک
. ﺩﻭﻣﯽ : ﻣﻬﻨﺪﺱ برق
. ﺳﻮﻣﯽ : خلبان✈
. ﭼﻬﺎﺭﻣﯽ : ﺩﺯﺩ !!! [تعجب][عصبانی]
.
. ﻣﯿﮕﻦ ﭼﺮﺍ ﭼﻬﺎﺭﻣﯽ ﺭﻭ ﺍﺯﺧﻮﻧﻪ ﻧﻤﯿﻨﺪﺍﺯﯼ ﺑﯿﺮﻭﻥ؟
.
. ﻣﯿﮕﻪ آخه ﻫﻤﻮﻥ ﯾﮑﯽ ﺧﺮﺝ ﺧﻮﻧﻪ ﺭﻭ ﻣﯿﺪﻩ، ﺑﻘﯿﻪ ﺑﯿﮑارند [خنده][خنده][خنده]
..................

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد