بسیار پیشتر از امروز
دوستت داشتم در گذشتههای دور
آنقدر دور
که هر وقت به یاد میآورد
پارچ بلور کنار سفرۀ من
ابریق میشود
کلاه کپی من، دستار
کت و شلوارم، ردای سفید
کراواتم، زُنار
اتاق، همین اتاق زیر شیروانی ما
غار
غاری پر از تاریک و صدای بوسههای ما
و قرنهای بعد
تو را همچنان دوست خواهم داشت
آنقدر که در خیالبافی آن همه عشق
تو در سفینهای نزدیک من
من در سفینهای دیگر، بسیار نزدیکتر از خودم با تو
دست میکشیم به گونههای هم
بر صفحۀ تلویزیون.
بیژن نجدی
ای عشق!
سیلابهایت را بفرست
تا در نبردی احساسی غرق شویم
هوا مساعد است
و خورشید،
سلاحمان را تیز می کند!
ای عشق!
در جنگ با تو
جز شکست، هدفی نداریم!
پیروز باش که تنها تو برنده ای
ای پیروزمند
وسرود ستایش را از قربانیانت بشنو
پیروز باش ای عشق
و به آغوشِ ما شکست خوردگان بازگرد!
#محمود_درویش ترجمه
#یدالله_گودرزی (شهاب)