دشت مشوش

دشت مشوش

بیا تا حال یکدیگر بدانیم مراد هم بجوییم ار توانیم که می‌بینم که این دشت مشوش چراگاهی ندارد خرم و خوش
دشت مشوش

دشت مشوش

بیا تا حال یکدیگر بدانیم مراد هم بجوییم ار توانیم که می‌بینم که این دشت مشوش چراگاهی ندارد خرم و خوش

گر شبی عشق تو بر تخت دلم شاهی کند

سنایی غزنوی » گر شبی عشق تو بر تخت دلم شاهی کند

گر شبی عشق تو بر تخت دلم شاهی کند

صد هزاران ماہ، آن شب خدمت ماهی کند


شاه این قصه تو، من هم از گدایان می شوم

پادشاهی یادی از بیچاره ها گاهی کند


تو فقط یک شب شبیه آنچه می خواهم، بشو

این، منِ شاعر، برایت آنچه می خواهی کند


دوری کنعان و مصر آرزوها، سخت نیست

تو زلیخا باش، یوسف خانه در چاهی کند


با دروغی از تو، قلبم می شود غرق سرور

کارها با قلب عاشق، وعده ای واهی کند


با خیال وصل تو، گفتم هزاران مثنوی

شعرهایم کاروانها سوی تو راهی کند


کاشکی می شد بخوانی قصه ی درد مرا

یا که راهی باز در قلب شما،آهی کند


در غزلهایم، تو شاهی، من گدایت، همچو من

نوکری در محضرت از ماه تا ماهی کند


قدرت اشعارم من از قدرت عشق شماست

این غزلها کوه های درد را کاهی کند


می شوم یک شاعر درباری، شاهِ شاعران

گر شبی عشق تو بر تخت دلم شاهی کند

منبع:http://jirjirack.blogfa.com/post/420


نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد