دشت مشوش

دشت مشوش

بیا تا حال یکدیگر بدانیم مراد هم بجوییم ار توانیم که می‌بینم که این دشت مشوش چراگاهی ندارد خرم و خوش
دشت مشوش

دشت مشوش

بیا تا حال یکدیگر بدانیم مراد هم بجوییم ار توانیم که می‌بینم که این دشت مشوش چراگاهی ندارد خرم و خوش

آن مرد بی قرار

روزی اگر سراغ من آمد به او بگو

 من می شناختم او را
نام تو راهمیشه به لب داشت
 حتی
 در حال احتضار
 آن دلشکسته عاشق بی نام و بی نشان
 آن مرد بی قرار

**
 روزی اگر سراغ من آمد به او بگو
هر روز پای پنجره غمگین نشسته بود
 وگفتگو نمی کرد
جز با درخت سرو
در باغ کوچک همسایه
شبها به کارگاه خیال خویش
 تصویری از بلندی اندام می کشید
 و در تصورش
 تصویر تو بلندترین سرو باغ را
تحقیر کرده بود

"حمید مصدق"

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد