منگر چنین به چشمم، ای چشم آهوانه!
ترسم قرار و صبرم، برخیزد از میانه
ترسم به نام بوسه، غارت کنم لبت را
با عذر بی قراری , این بهترین بهانه !
ترسم بسوزد آخر، همراه من تو را نیز
این آتشی که از شوق در من کشد زبانه
چون شب شود از این دست، اندیشه ای مدام است,
در بَر کشیدنت مست , ای خواهش شبانه!
ای رجعت جوانی، در نیمه راه عمرم
بر شاخه ی خزانم، ناگه زده جوانه
ای بخت ناخوش من , شبرنگ سرکش من ,
رام نوازش تو، بی تیغ و تازیانه
ای مرده در وجودم، با تو هراس توفان!
ای معنی رهایی! ای ساحل، ای کرانه!
جانم پر از سرودی است، کز چنگ تو تراود
ای شور! ای ترنم! ای شعر! ای ترانه!
"حسین منزوی"
پنجشنبه 11 دیماه سال 1399 ساعت 10:12 ب.ظ