دشت مشوش

دشت مشوش

بیا تا حال یکدیگر بدانیم مراد هم بجوییم ار توانیم که می‌بینم که این دشت مشوش چراگاهی ندارد خرم و خوش
دشت مشوش

دشت مشوش

بیا تا حال یکدیگر بدانیم مراد هم بجوییم ار توانیم که می‌بینم که این دشت مشوش چراگاهی ندارد خرم و خوش

خوش بحالت


شبیه مه شده بودی.

شبیه مه شده بودی


نه میشد در آغوشت گرفت

و نه آنسوی تو را دید

تنها میشد در تو گم شد

که شدم...


دلم که برایت تنگ می شود...

رو می کنم به کاکتوس کنار تاقچه...

کاکتوس به نظرم شکل توست...

بامزه و وحشتناک

با همان تیغ های کمی احساساتم را می خراشد...

ولی من می خندم...


به صدایت که معتاد شدم

رفتی...حالا هر روز

خاطره تزریق میکنم...


خوش بحالت

پیش خودت هستی...



"رویا شاه حسین زاده"

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد