ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | 5 | 6 | 7 |
8 | 9 | 10 | 11 | 12 | 13 | 14 |
15 | 16 | 17 | 18 | 19 | 20 | 21 |
22 | 23 | 24 | 25 | 26 | 27 | 28 |
29 | 30 | 31 |
یارب وفا عطا کن آن شوخ بی وفا را
تا از وفا نوازد عشّاق بینوا را
از چشم بد نکردیم هرگز نظر به خوبان
آیا چه شد که از چشم انداختند ما را؟!
از جرم خوردن می ای شیخ بگذر از من
کز بهر دفع دردم خوردم من این دوا را
اوّل به عاشق خود یاری جفا نمی کرد
آیا کدام ظالم بگذاشت این بنا را؟
گوهر ز بحر طبعم می آورم به بازار
تا مشتری که گردد این جنسِ بی بها را
ای پادشاه خوبان شُکرانه ی تجمّل
دریاب از عدالت درویش بینوا را
گر می کنی عبادت مقبول و بی ریا کن
کایزد نمی پسندد طاعات با ریا را
چون بی حیاست عاشق رسوا شود غمش نیست
رسوا مکن خدایا معشوق باحیا را
خرّم، به روز وصلش باش از گناه قانع
ز اندازه ی گلیمت مگذار بیش پا را
خرم اصفهانی
احسنت
تا که از حادثه ی چشم تو آکنده شدم
محوِ تو گشتم و چون ذرّه پراکنده شدم !
لشکرِ هند به لاهورِ دلم اردو زد
من به کشمیرِ نگاه تو پناهنده شدم..!
طرح اسلیمی ِ گیسوی تو تابم را بُرد
گردِ خورشید تنت گشتم و تابنده شدم
گرچه قانون ِ لبت، ساز مخالف می زد
من ز موسیقی چشمان تو رقصنده شدم
چشمهای تو مرا فرصت بهروزی داد
آن قدر لطف به من کرد که شرمنده شدم
*
عشق ِ بی وقفه به تو شانِ خداوندی داشت
دست برداشتم از عاشقی و بنده شدم!
#یدالله_گودرزی