دشت مشوش

دشت مشوش

بیا تا حال یکدیگر بدانیم مراد هم بجوییم ار توانیم که می‌بینم که این دشت مشوش چراگاهی ندارد خرم و خوش
دشت مشوش

دشت مشوش

بیا تا حال یکدیگر بدانیم مراد هم بجوییم ار توانیم که می‌بینم که این دشت مشوش چراگاهی ندارد خرم و خوش

مرا پرسی که چونی؟ چونم ای دوست


Image result for ‫گل پژمرده‬‎
مرا پرسی که چونی؟ چونم ای دوست
جگر پر درد و دل پر خونم ای دوست

حدیث عاشقی بر من رها کن
تو لیلی شو، که من مجنونم ای دوست

به فریادم ز تو هر روز، فریاد!
از این فریاد روز افزونم ای دوست

شنیدم عاشقان را می‌نوازی
مگر من زان میان بیرونم ای دوست

نگفتی گر بیفتی گیرمت دست!؟
ازین افتاده تر که‌اکنونم ای دوست؟!

غزل‌های نظامی بر تو خوانم
نگیرد در تو هیچ افسونم ای دوست

نظرات 1 + ارسال نظر
maryam دوشنبه 4 شهریور‌ماه سال 1398 ساعت 03:08 ب.ظ

برقِ تو


روی تمام آینه ها رد ِ پای توست

هر گُل، بهارِ کوچکی از چشمهای توست



دارد دوباره معجزه ای روی می دهد

تعبیرِ آن شکفتنِ گل در هوای توست



وقتی که خنده ی تو وزیدن گرفته است

یعنی نسیم، خاطره ی آشنای توست



دریا ، عمود روی زمین ایستاده است
این موجها روایتی از انحنای توست



سمتِ دلِ تو شرجی و باران و جنگل است

این فصلها، حکایتی از استوای توست!



شعرِ سپید در تن تو وزن می شود

این سبکِ شعری از قلم نوگرای توست!



برقِ تو قلبِ شاپرکان را گرفته است

دنیا اسیرِ جاذبه ی کهرُبای توست



مثلِ بُخار برتنِ شب نقش بسته ای

روی تمام آینه ها رد ِ پای توست



#شهاب_گودرزی

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد