دشت مشوش

دشت مشوش

بیا تا حال یکدیگر بدانیم مراد هم بجوییم ار توانیم که می‌بینم که این دشت مشوش چراگاهی ندارد خرم و خوش
دشت مشوش

دشت مشوش

بیا تا حال یکدیگر بدانیم مراد هم بجوییم ار توانیم که می‌بینم که این دشت مشوش چراگاهی ندارد خرم و خوش

خسته ام از این کویر ، این کویر کور و پیر


Image result for ‫خسته ام از این کویر ، این کویر کور و پیر‬‎

خسته ام از این کویر ، این کویر کور و پیر

این هبوط بی دلیل ، این سقوط ناگزیر


آسمان بی هدف ، بادهای بی طرف

ابرهای سر به راه ، بیدهای سر به زیر


ای نظاره ی شگفت ، ای نگاه ناگهان !

ای هماره در نظر ، ای هنوز بی نظیر !


آیه آیه ات صریح ، سوره سوره ات فصیح !

مثل خطی از هبوط ، مثل سطری از کویر


مثل شعر ناگهان ، مثل گریه بی امان

مثل لحظه های وحی ، اجتناب ناپذیر


ای مسافر غریب ، در دیار خویشتن

با تو آشنا شدم ، با تو در همین مسیر !


از کویر سوت و کور، تا مرا صدا زدی

دیدمت ولی چه دور ! دیدمت ولی چه دیر !


این تویی در آن طرف ، پشت میله ها رها

این منم در این طرف ، پشت میله ها اسیر


دست خسته ی مرا ، مثل کودکی بگیر

با خودت مرا ببر ، خسته ام از این کویر !


"قیصر امین پور"

نظرات 2 + ارسال نظر
رحمانی سه‌شنبه 1 مرداد‌ماه سال 1398 ساعت 10:15 ق.ظ

#غزل_کافه


وقتی دل ِمن از همه دنیا کلافه است
وقتِ قرار ما دو نفر، کُنجِ کافه است!

می نوشم از نگاه تو یک استکان غزل
دیگر چه جای گفتن ِ حرف اضافه است؟!

تصویرهای زشت، فراموش می شوند
تا چشم، محوِ آینه ای خوش قیافه است!

بی عشق ِدوست، جاذبه ای نیست در جهان
دنیا بدون ِروی تو حرفی گزافه است

وقتی که رنگِ چشمِ تو شد سرنوشتِ من
دیگر چه جای قهوه و فال و خُرافه است؟!

ما با زبانِ شعر و غزل حرف می زنیم
اظهار ِعشق ما دو نفر در لَفافه است!

هر شب برای وصل، توّسل نموده ای
تعویذِ اشکهای تو لای ملافه است !

یدالله گودرزی

رحمانی سه‌شنبه 1 مرداد‌ماه سال 1398 ساعت 10:15 ق.ظ

#غزل_کافه


وقتی دل ِمن از همه دنیا کلافه است
وقتِ قرار ما دو نفر، کُنجِ کافه است!

می نوشم از نگاه تو یک استکان غزل
دیگر چه جای گفتن ِ حرف اضافه است؟!

تصویرهای زشت، فراموش می شوند
تا چشم، محوِ آینه ای خوش قیافه است!

بی عشق ِدوست، جاذبه ای نیست در جهان
دنیا بدون ِروی تو حرفی گزافه است

وقتی که رنگِ چشمِ تو شد سرنوشتِ من
دیگر چه جای قهوه و فال و خُرافه است؟!

ما با زبانِ شعر و غزل حرف می زنیم
اظهار ِعشق ما دو نفر در لَفافه است!

هر شب برای وصل، توّسل نموده ای
تعویذِ اشکهای تو لای ملافه است !

یدالله گودرزی

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد