دشت مشوش

دشت مشوش

بیا تا حال یکدیگر بدانیم مراد هم بجوییم ار توانیم که می‌بینم که این دشت مشوش چراگاهی ندارد خرم و خوش
دشت مشوش

دشت مشوش

بیا تا حال یکدیگر بدانیم مراد هم بجوییم ار توانیم که می‌بینم که این دشت مشوش چراگاهی ندارد خرم و خوش

چه شب بدی است امشب ، که ستاره سو ندارد

Image result for ‫چه شب بدی است امشب‬‎

چه شب بدی است امشب ، که ستاره سو ندارد

گل کاغذی است شب بو ، که بهار و بو ندارد

چه شده است ماه ما را ، که خلاف آن شب ، امشب

ز جمال و جلوه افتاده و رنگ بو ندارد ؟

به هوای مهربانی ، ز تو کرده روی و هرگز

به عتاب و مهربانی ، دلم از تو خبر ندارد

ز کرشمه ی زلالت ، ره منزلی نشان ده

به کسی که بی تو راهی ، سوی هیچ سو ندارد

دل من اگر تو جامش ، ندهی ز مهر ، چاره

به جز آن که سنگ کوبد ، به سر سبو ندارد

به کسی که با تو هر شب ، همه شوق گفت و گو بود

چه رسیده است کامشب ، سر گفت و گو ندارد

چه نوازد و چه سازد ، به جز از نوای گریه

نی خسته یی که جز بغز تو در گلو ندارد

ره زندگی نشان ده ، به کسی که مرده در من

که حیات بی تو راهی ، به حریم او ندارد

ز تمام بودنی ها ، تو همین از آن من باش

که به غیر با تو بودن ، دلم آرزو ندارد

"حسین منزوی"

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد