دشت مشوش

دشت مشوش

بیا تا حال یکدیگر بدانیم مراد هم بجوییم ار توانیم که می‌بینم که این دشت مشوش چراگاهی ندارد خرم و خوش
دشت مشوش

دشت مشوش

بیا تا حال یکدیگر بدانیم مراد هم بجوییم ار توانیم که می‌بینم که این دشت مشوش چراگاهی ندارد خرم و خوش

در خود نمی‌بینم که من بی او توانم ساختن

Image result for ‫خاتون ایرانی‬‎

در خود نمی‌بینم که من بی او توانم ساختن

یادل توانم یک زمان از کار او پرداختن

من کوی او را بنده‌ام کورا میسر میشود

بر خاک غلطیدن سری در پای او انداختن

چون شمع هجران دیده‌ای باید که تا او را رسد

با خنده گریان زیستن یا سوختن یا ساختن

هرگز نباید خواب خوش در چشم من تا ناگهان

خیل خیالش صف زنان نارد برویش تاختن

در حسرتم تا یکزمان باشدکه روزی گرددم

کز دور چندان بینمش کورا توان بشناختن

هر دم عبید از خوی او باید شکایت کم کنم

عادت ندارد یار ما بیچارگان بنواختن

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد