تو با جوانی من آمدی ، جوان باشی
بهار عمر منی ، کاش بی خزان باشی
زبان دل به دعایت گشوده ام شب و روز
که ماهروی بمانی و مهربان باشی
تو در سیاهی شب شعله ی سپیده دمی
ز باد فتنه ی ایام در امان باشی
چو ابر ، گریه کنان رفتم از برابر تو
که خواستم به صفا ، رشک آسمان باشی
تو خود زلال تر از اشک چشمه ای ، ای ماه
چرا نه آینه ی دلشکستگان باشی
در آسیای جهان گرد پیری ام به سر است
تو ، ای عزیز سیه موی من ! جوان باشی
گذشت روز و شبم غم فزود و شادی کاست
تو کاش بی خبر از گردش زمان باشی
دعای "نادر"ت از چشم بد نگه دارد
بیا که نوگل این مرغ صبح خوان باشی
نادر نادرپور
دوشنبه 12 تیرماه سال 1396 ساعت 08:29 ق.ظ