دشت مشوش

دشت مشوش

بیا تا حال یکدیگر بدانیم مراد هم بجوییم ار توانیم که می‌بینم که این دشت مشوش چراگاهی ندارد خرم و خوش
دشت مشوش

دشت مشوش

بیا تا حال یکدیگر بدانیم مراد هم بجوییم ار توانیم که می‌بینم که این دشت مشوش چراگاهی ندارد خرم و خوش

باور نکن تنهاییت را

Image result for ‫باور نکن تنهاییت را‬‎

باور نکن تنهاییت را، من در تو پنهانم تو در من

از من به من نزدیکتر تو، از تو به تو نزدیکتر من


باور نکن تنهاییت را، تا یک دل و یک درد داریم

تا در عبور از کوچه عشق بر دوش هم سر میگذاریم


دل تاب تنهایی ندارد، باور نکن تنهاییت را

هر جای این دنیا که باشی، من با توام تنهای تنها


من با توام هرجا که هستی، حتی اگر با هم نباشیم

حتی اگر یک لحظه یک روز، با هم در این عالم نباشیم


این خانه را بگذار و بگذر، با من بیا تا کعبه دل

باور نکن تنهاییت را،  من با توام منزل به منزل

تقدیر را باور ندارم

Image result for ‫مرا‌‌ رها نکن عزیزم‬‎
مرا‌‌ رها نکن عزیزم
تحمّل رفتنت را ندارم

با اشک‌های حسرتم
نمی‌توانم خودم را تسکین دهم

می‌گویی باز می‌گردم اما
تقدیر را باور ندارم

با خاطراتی که برایم باقی گذاشتی
من، بی‌تو نمی‌توام زندگی کنم 

امید یاشار اوغوزجان 

وداع خواهم گفت

Image result for ‫خیلی تنهایم‬‎
خیلی تنهایم ، غمگینم
به واقع آن گونه که به چشم می آیم ، نیستم

در تاریکی ها گم گشته ام
به دنبال نورم ، در پیِ امید

از مدت ها پیش
هر چقدر می گردم

درونِ چاه های تاریک بیشتر غرق می شوم
کسی صدای فریادم را نمی شنود

آن که می شنود هم توجهی نمی کند وُ
نمی خواهد که نجاتم بدهد

اما من در برابر این بی علاقگیِ مردم
تشنه ی توجه و علاقه ام

امیدم را از دست داده ام
می دانم روزی قلب کوچکم طاقت نخواهد آورد

به هر چه باور و اعتماد داشته ام
پشت کرده وُ
وداع خواهم گفت

"نیلگون مارمارا "

هیچ چیز پایدار نیست!

Image result for ‫هیچ چیز پایدار نیست‬‎

حالا دیدی؟!

پاییز هم تمام شد
یلدا هم گذشت
زمستان هم تمام میشود 
هیچ چیز پایدار نیست!
اما دلی که تنگ باشد 
همش به دنبال بهانه میگردد
که دل تنگی اش را با یک فصل 
یا یک شب توجیه کند!
این ها تقصیر هیچ کس نیست ...
مشکل دل هایمان است 
که زود به زود
و برای کسانی تنگ میشود که 
خیلی هایشان لیاقت این دلتنگی را ندارند!

سعادت آباد

Image result for ‫سعادت آباد میدان کاج‬‎
از میدان کاج
تا چهارراه سرو را پوشانده است
برف بر چشم انداز نگاه من می بارد
تا برج میلاد
که از همه ی سروها و کاجها قدبلندتر است
و مثل یک آدم بلاتکلیف
در سرمای این همه برف
یخ زده است! 
دربند، شانه هایش را می تکاند
و برف قل می خورد
و از میدان بهمن می گذرد
تا بهشت زهرا
که به سپیدی می زند....

پارویت را بردار
که زیر این همه برف
رویاهای بسیاری مدفون شده است

#شهاب_گودرزی