دشت مشوش

دشت مشوش

بیا تا حال یکدیگر بدانیم مراد هم بجوییم ار توانیم که می‌بینم که این دشت مشوش چراگاهی ندارد خرم و خوش
دشت مشوش

دشت مشوش

بیا تا حال یکدیگر بدانیم مراد هم بجوییم ار توانیم که می‌بینم که این دشت مشوش چراگاهی ندارد خرم و خوش

اما برای من هرشب ِ بی تو یـــلــداســــت

اما برای من هرشب ِ بی تو 

یـــلــداســــت .. 
منی که زیر حافظ ِ چشمانت
یادت را دانه دانه می‌کنم ... 
بلندترین شبِ چشم‌هات استْ یـــلـــدا
تا صبح هم نگاه‌شان کنم
وقت کم می‌آورم
نه شب‌چَره می‌خواهم
نه گپ و ناردانه
فقط، یــــلــداتــریـــن بوسه از لب‌هات!
صدای تیک تاک ساعت می آید
زمان می گذرد
و یـــلـــدا دستهای پاییز را در دستان زمستان می گذارد
کاش یـــلــــدا فکری به حال دستهای ما می کرد . . .
آری امشب شب یـــلـــدا است
شب فال…..
شب عشق…..
شب هندوانه…..
وشب آزادی وشب رهایی
چیزی به یادم نمی آید ، جز اینکه ، امشب شب تنهایی من است...
شب یـــلــــدای من آغاز شد…
نه سرخی انار نه لبخند پسته نه شیرینی هندوانه…
بی تو یـــــلـــدا زجـر آور تـرین شـب دنــیاست...

"سید محمد مرکبیان"

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد