دشت مشوش

دشت مشوش

بیا تا حال یکدیگر بدانیم مراد هم بجوییم ار توانیم که می‌بینم که این دشت مشوش چراگاهی ندارد خرم و خوش
دشت مشوش

دشت مشوش

بیا تا حال یکدیگر بدانیم مراد هم بجوییم ار توانیم که می‌بینم که این دشت مشوش چراگاهی ندارد خرم و خوش

نصف جهان

شب ست و نقش جهان از خیالت آکنده ست

و عطر یاد تو در آسمان پراکنده ست

دلم به رعشه شبیه منار جنبان ست

درون سینه دلم مثل مرغ سر کنده ست

چه اصفهان غریبی چه شهر دلگیری

که سایه هاش به ارواح مرده ماننده ست

چرا به من کمی از صبر تو نمی بخشد

کسی که شوق تو را در دل من افکنده ست

تمام نصف جهان را پیاده پیمودم

که گفته است بیابد کسی که جوینده ست؟

غریب شهر توام بی وفا نمی پرسی

که آن مسافر سرگشته مرد یا زنده ست؟

مرا به آن طرف خود ببر پل خواجو

که این طرف همه از بی وفایی آکنده ست

زلال عشق تو زاینده رود نیست که باز

شبانه خشک شود عشق رود زاینده ست

سفر تمام شد و ماجرا تمام نشد

که عشق در دل عاشق همیشه پاینده ست

"بهروز یاسمی"

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد