دشت مشوش

دشت مشوش

بیا تا حال یکدیگر بدانیم مراد هم بجوییم ار توانیم که می‌بینم که این دشت مشوش چراگاهی ندارد خرم و خوش
دشت مشوش

دشت مشوش

بیا تا حال یکدیگر بدانیم مراد هم بجوییم ار توانیم که می‌بینم که این دشت مشوش چراگاهی ندارد خرم و خوش

من تفرجگاه ارواح پریشان خاطرم

کودکان دیوانه ام خوانند و پیران ساحرم 

من تفرجگاه ارواح پریشان خاطرم 

خانه متروکم از اشباح سرگردان پر است 

آسمانی ناگریز از ابرهای عابرم 

چون صدف در سینه مروارید پنهان کرده ام 

دردل خود مومنم ،در چشم مردم کافرم 

گرچه یک لحظه ست از ظاهر به باطن رفتنم 

چند صد سال است راه از باطنم تا ظاهرم 

خلق می گویند:ابری تیره درپیراهنی ست 

شاید ایشان راست می گویند، شاید شاعرم 

مرگ درمان من است از تلخ و شیرینش چه باک 

هرچه باشد ناگریزم هرچه باشد حاضرم

فاضل نظری

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد