دشت مشوش

دشت مشوش

بیا تا حال یکدیگر بدانیم مراد هم بجوییم ار توانیم که می‌بینم که این دشت مشوش چراگاهی ندارد خرم و خوش
دشت مشوش

دشت مشوش

بیا تا حال یکدیگر بدانیم مراد هم بجوییم ار توانیم که می‌بینم که این دشت مشوش چراگاهی ندارد خرم و خوش

دلم بدون تو غمگین و با تو افسرده است

دلم بدون تو غمگین و با تو افسرده است

چه کرده ای که ز بود و نبودت آزرده است

 

به عکس های خودم خیره ام ، کدام منم ؟

زمانه خاطره های مرا کجا برده است

 

چه غم که بگذرد از دشت لاله ها توفان

که مرگ دلخوشی غنچه ها پژمرده است

 

اگر سقوط بهای بلند پروازیست

پرنده ی دل من بی سبب زمین خورده است

 

از این به بعد به رویم در قفس مگشای

چرا که طوطی این قصه پیش از این مرده است

 

 

فاضل نظری

درنگ کن...

دمی درنگ دلم زین شتاب می‌لرزد
چنان حباب که بر موج آب می‌لرزد

به انزوای من آهسته‌تر بیا ای شعر
ز زخمه‌های نسیمت رباب می‌لرزد

غزال من چه شنیدی ز باد ای صیاد
درون مردمکت اضطراب می‌لرزد

بریز جام لبالب ز شعر تر ساقی
به پلک زنده‌ی بیدار خواب می‌لرزد

کدام مرد به میدان حریف می‌طلبد
که زیر پای سواران رکاب می‌لرزد

کمر به چنگ تهمتن سپرد و تن برهاند
چه پهنه‌ایست که افراسیاب می‌لرزد

چه فتنه خاست که بر باد داده است ورق
که دل ز گفتن حرف حساب می‌لرزد

بهانه بشکن و بنشین ز شب دمی باقی است
به زیر خرقه سبوی شراب می‌لرزد

چه غنچه‌ایست لبانت ‌، چو زنبق وحشی
به چشمه‌سار نگه کن سراب می‌لرزد

به آفتاب نگویی چه رفت با ما دوش
به کلک خسته‌ی من شعر ناب می‌لرزد

نصرت رحمانی

خاطره

هرگز نمی توان
گل زخم های خاطره ای را ز قلب کَند
که در این سیاه قرن
بی قلب زیستن
آسان تر است ز بی زخم زیستن
قرنی که قلب هر انسان
چندیدن هزار بار
کوچکتر است
از زخم های مزمن و رنجی که می کشد

نصرت رحمانی

کافیست...

Image result for ‫تو‬‎
دلخوشم با غزلی تازه همینم کافیست

تو مرا باز رساندی به یقینم کافیست

گله ای نیست من و فاصله ها همزادیم

گاه گاهی که کنارت بنشینم کافیست

قانعم بیشتر ازاین چه بخواهم از تو

گاهی از دور تو را خواب ببینم کافیست

آسمانی!تو در آن گستره خورشیدی کن

من همین قدر که گرم است زمینم کافیست

من همین قدر که با حال و هوایت گه گاه

برگی از باغچه ی شعر بچینم کافیست

فکر کردن به تو یعنی غزل شور انگیز

که همین شوق مرا خوب ترینم کافیست
"محمدعلی بهمنی
"

مرو...

Image result for ‫نرو‬‎

امشب از پیش من شیفته دل ، دور مرو
نور چشم منی ، ای چشم مرا نور ، مرو

دیگری از نظرم گر برود باکی نیست
تو که معشوقی و محبوبی و منظور ، مرو

خانهٔ ما چو بهشتست به رخسار تو حور
زین بهشت ار بتوانی مرو ، ای حور مرو

امشب از نرگس مخمور تو من مست شوم
مست مگذار مرا امشب و مخمور مرو

عاشق روی توام ،خستهٔ هجرم چه کنی ؟
نفسی از بر این عاشق مهجور مرو

دل رنجور مرا نیست به غیر از تو دوا
ای دوای دل ما ، ار سر رنجور مرو

اوحدی چون ز وفا خاک سر کوی تو شد
سرکشی کم کن و از کوی وفا دور مرو

اوحدی مراغه ای