دشت مشوش

دشت مشوش

بیا تا حال یکدیگر بدانیم مراد هم بجوییم ار توانیم که می‌بینم که این دشت مشوش چراگاهی ندارد خرم و خوش
دشت مشوش

دشت مشوش

بیا تا حال یکدیگر بدانیم مراد هم بجوییم ار توانیم که می‌بینم که این دشت مشوش چراگاهی ندارد خرم و خوش

دخیل...

به خیالت دخیل می بندم، به تو شاید دوان دوان برسم

درد من را فقط تو می فهمی پس چرا نزد دیگران برسم؟

 

 

ای که لب هات خوشه های انار، ای که پیراهنت شب یلداست

 پشت شب جایگاه خورشید است کمکم کن به صبح آن برسم

 

 

گل نازک دل پر از نازم با غم و غصه هات می سازم

سعی کن راه را خلاصه کنی تا به تو تازه و جوان برسم

 

 

می شود در کلاس درس شما سر و پا گوش بود و خسته نشد

می شود با مرور چشمانت به فراسوی آسمان برسم

 

 

عشق یعنی بهار در راه است، عشق یعنی که من گلی دارم

عشق یعنی تمام عمرم را به گلم مثل باغبان برسم

 

 

جای دوری نمی رود بخدا، دست در دست های من بگذار

 مثل گنجشک های بی تابم، کاش می شد به آشیان برسم

 

 

 محمد فرخ طلب فومنی

 

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد