دشت مشوش

دشت مشوش

بیا تا حال یکدیگر بدانیم مراد هم بجوییم ار توانیم که می‌بینم که این دشت مشوش چراگاهی ندارد خرم و خوش
دشت مشوش

دشت مشوش

بیا تا حال یکدیگر بدانیم مراد هم بجوییم ار توانیم که می‌بینم که این دشت مشوش چراگاهی ندارد خرم و خوش

چونان صاعقه‌ای بر من فرود آمدی


چونان صاعقه‌ای بر من فرود آمدی

و دو نیمم کردی

نیمی که دوستت می‌دارد

و نیمی دیگر

که رنج می‌برد،

به خاطر نیمه‌ای که دوستت دارد ...


 غادة السمان

بانو! نسبتی با آفتاب داری؟

آفتابگردان خانه مان
 روزهای ابری هم
باز می شود
بانو!
نسبتی با آفتاب داری؟

"احسان پرسا"


         


کنارم که هستی


کنارم که هستی


خیابان ها از ماهیت می افتند


رسیدنی در کار نیست


شانه به شانه مقصدم قدم میزنم


شهریار بهروز

من و تو و خدا...


خدا می خواست در چشمان من زیبا ترین باشی

شرابی در نگاهت ریخت تا گیرا ترین باشی

 

نمی گنجید روح سرکشت در تنگنای تن

دلت را وسعتی بخشید تا دریا ترین باشی

 

تو را شاعر، تو را عاشق پدید آورد و قسمت بود

که در شمسی ترین منظومه مولانا ترین باشی

 

مقدر بود خاکستر شود زهد دروغینم

تو را آموخت همچون شعله بی پروا ترین باشی

 

خدا تنهای تنها بود و در تنهایی پاکش

تو را تنها پدید آورد تا تنها ترین باشی

 

خدا وقتی تو را می آفرید از جنس لیلاها

گمان هرگز نمی بردم که واویلا ترین باشی

 

محمد رضا ترکی

به کجا روم ز دستت که نمی‌دهی مجالی؟


بسم از هوا گرفتن که پری نماند و بالی

به کجا روم ز دستت که نمی‌دهی مجالی

نه ره گریز دارم نه طریق آشنایی

چه غم اوفتاده‌ای را که تواند احتیالی

همه عمر در فراقت بگذشت و سهل باشد

اگر احتمال دارد به قیامت اتصالی

چه خوشست در فراقی همه عمر صبر کردن

به امید آن که روزی به کف اوفتد وصالی

به تو حاصلی ندارد غم روزگار گفتن

که شبی نخفته باشی به درازنای سالی

غم حال دردمندان نه عجب گرت نباشد

که چنین نرفته باشد همه عمر بر تو حالی

سخنی بگوی با من که چنان اسیر عشقم

که به خویشتن ندارم ز وجودت اشتغالی

چه نشینی ای قیامت بنمای سرو قامت

به خلاف سرو بستان که ندارد اعتدالی

که نه امشب آن سماعست که دف خلاص یابد

به طپانچه‌ای و بربط برهد به گوشمالی

دگر آفتاب رویت منمای آسمان را

که قمر ز شرمساری بشکست چون هلالی

خط مشک بوی و خالت به مناسبت تو گویی

قلم غبار می‌رفت و فروچکید خالی

تو هم این مگوی سعدی که نظر گناه باشد

گنه‌ست برگرفتن نظر از چنین جمالی