دشت مشوش

دشت مشوش

بیا تا حال یکدیگر بدانیم مراد هم بجوییم ار توانیم که می‌بینم که این دشت مشوش چراگاهی ندارد خرم و خوش
دشت مشوش

دشت مشوش

بیا تا حال یکدیگر بدانیم مراد هم بجوییم ار توانیم که می‌بینم که این دشت مشوش چراگاهی ندارد خرم و خوش

بی کسی!


نه آشنا، نه همدمی
نه شانه‌ای ز دوستی که سر نهی بر آن دمی
تویی و رنج و بیم تو
تویی و بی‌پناهی عظیم تو
نه شهر و باغ و رود و منظرش
نه خانه‌ها و کوچه‌ها، نه راه‌ها آشناست
نه این زبان گفتگو، زبان دلپذیر ماست
تو و هزار حرف بی‌جواب
کجا روی؟ به هرکه رو کنی تو را جواب می‌کند!
چراغ مرد خسته را
کسی نمی‌فروزد از حضور خویش
کَسَش به نام و نامه و پیام
نوازشی نمی‌دهد
اگرچه اشکِ نیم‌ْشب
گهی ثواب می‌کند


"سیاوش کسرایی"

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد