دشت مشوش

دشت مشوش

بیا تا حال یکدیگر بدانیم مراد هم بجوییم ار توانیم که می‌بینم که این دشت مشوش چراگاهی ندارد خرم و خوش
دشت مشوش

دشت مشوش

بیا تا حال یکدیگر بدانیم مراد هم بجوییم ار توانیم که می‌بینم که این دشت مشوش چراگاهی ندارد خرم و خوش

ساعت


با ساعت دلم،وقت دقیق آمدن توست

من ایستاده ام،مانند تک درخت سر کوچه

با شاخه هایی از آغوش

با برگ هایی از بوسه

با ساعت غرورم اما

من ایستاده ام،با شاخه هایی از تابستان

با برگ هایی از پاییز

هنگام شعله ور شدن من هنگام شعله ور شدن توست

ها... چشم ها را می بندم

ها... گوش ها را می گیرم

با ساعت مشامم-اینک- وقت عبور تن توست


"محمدعلی بهمنی"

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد