دشت مشوش

دشت مشوش

بیا تا حال یکدیگر بدانیم مراد هم بجوییم ار توانیم که می‌بینم که این دشت مشوش چراگاهی ندارد خرم و خوش
دشت مشوش

دشت مشوش

بیا تا حال یکدیگر بدانیم مراد هم بجوییم ار توانیم که می‌بینم که این دشت مشوش چراگاهی ندارد خرم و خوش

سکه ام از رونق افتاده است بازاری ندارم


سکه ام از رونق افتاده است بازاری ندارم

پیش چشمت آن پر کاهم که مقداری ندارم

مایه ی لبخندهای دوستان و دشمنانم

از چه میترسی من دیوانه آزاری ندارم

هرکه می آید درختی را به آتش می کشاند

مثل باغی در زمستانم که دیواری ندارم

مثل سربازی بدون دست و شمشیرم که دیگر

قدرت جنگاوری در هیچ پیکاری ندارم

مینویسم دوستت دارم بخواهی یا نخواهی

مینویسی با تو و این حرف ها کاری ندارم

"اعظم سعادتمند"

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد