دشت مشوش

دشت مشوش

بیا تا حال یکدیگر بدانیم مراد هم بجوییم ار توانیم که می‌بینم که این دشت مشوش چراگاهی ندارد خرم و خوش
دشت مشوش

دشت مشوش

بیا تا حال یکدیگر بدانیم مراد هم بجوییم ار توانیم که می‌بینم که این دشت مشوش چراگاهی ندارد خرم و خوش

خواب - هوشنگ ابتهاج


بخت اگر بیدار باشد خواب بردارد مرا

یکسر از بستر در آغوش تو بگذارد مرا

از چه دریا آمدم با ابر بی پایان غم

کاسمان عمری ست تا یکریز می بارد مرا

آخرین پیمانه ی شبگیر این خمخانه ام

تا کدامین مست درد آشام بگسارد مرا

گنج بی قدرم به دست روزگار مرده دوست

آن گهم داند که خود در خاک بسپارد مرا

گرچه مرگم پیش تر از فرصت دیدار توست

همچنان شوق وصالت زنده می دارد مرا

سینه ی صافی گفتم پیش چشم روزگار

تا درین آیینه هر کسی خود چه انگارد مرا

سایه گر خود در هوایت خاک گردد باک نیست

عاقبت روزی به کویت باد می آرد کرا

یاد آن فرزانه ی آزرده خاطر خوش که گفت

خامشی جستم که حاسد مرده پندارد مرا

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد