ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | 5 | 6 | 7 |
8 | 9 | 10 | 11 | 12 | 13 | 14 |
15 | 16 | 17 | 18 | 19 | 20 | 21 |
22 | 23 | 24 | 25 | 26 | 27 | 28 |
29 | 30 | 31 |
دوستم داشته باش… و نپرس چگونه
و در شرم درنگ نکن
و تن به ترس نده
بیشِکوه دوستم داشتهباش
نیام گلایه دارد که به پیشوازِ شمشیر میرود؟
دریا و بندرم باش
وطنم وَ تبعیدگاهم
آرامش و توفانم باش
نرمی و تُندیام…
دوستم داشتهباش… به هزاران هزار شیوه
و چون تابستان مکرر نشو
بیزارم از تابستان
دوستم داشته باش… و بگو
که نمیخواهم بیصدا دوستم داشته باشی
و آری به عشق را
در گوری از سکوت نمیخواهم
دوستم داشتهباش… دور از سرزمین ظلم و سرکوب
دور از شهرِ سرشار از مرگمان
دور از تعصبها
دور از قیدوبندهاش
دوستم داشتهباش… دور از شهرمان
که عشق به آن پا نمیگذارد
و خدا به آن نمیآید.
"نزار قبانی"