دشت مشوش

دشت مشوش

بیا تا حال یکدیگر بدانیم مراد هم بجوییم ار توانیم که می‌بینم که این دشت مشوش چراگاهی ندارد خرم و خوش
دشت مشوش

دشت مشوش

بیا تا حال یکدیگر بدانیم مراد هم بجوییم ار توانیم که می‌بینم که این دشت مشوش چراگاهی ندارد خرم و خوش

وقتی دلم به سمت تو مایل نمی‌شود


وقتی دلم به سمت تو مایل نمی‌شود

باید بگویم اسم دلم ، دل نمی‌شود

دیوانه‌ام بخوان که به عقلم نیاورند

دیوانه‌ی تو است که عاقل نمی‌شود

تکلیف پای عابران چیست؟ آیه‌ای

از آسمان فاصله نازل نمی‌شود

خط می‌زنم غبار هوا را که بنگرم

آیا کسی زِ پنجره داخل نمی‌شود؟

می‌خواستم رها شوم از عاشقانه‌ها

دیدم که در نگاه تو حاصل نمی‌شود

تا نیستی تمام غزل‌ها معلّق اند

این شعر مدتی‌ست که کامل نمی‌شود.


نجمه زارع

نظرات 2 + ارسال نظر
مهسا جمعه 18 اسفند‌ماه سال 1391 ساعت 12:23 ب.ظ http://LALIQUEME.BLOGFA.COM


چرا بی‌قراری؟ چرا درهمی ؟
چرا داغ‌داری؟ خرابی؟ بمی ؟!

مگر سرنوشت منی این‌قدَر
غم‌انگیز و پیچیده و مبهمی ؟

مرا دوست داری ولی تا کجا ؟
مرا تا کجا «دوستت‌دارم‌»ی ؟

نه با تو دلم خوش، نه بی‌تو دلم …
جهنم-بهشتی، نه! شادی-غمی

تو هم مثل باران که نفرین شده‌ست
بیایی زیادی، نیایی کمی

جهان، ابر خاموش و بی‌حاصلی‌ست
بگو باز باران! بگو نم‌نمی ...
مژگان عباسلو

مهسا چهارشنبه 23 اسفند‌ماه سال 1391 ساعت 12:22 ق.ظ

شب‌ها مترسک کت‌اش را
روی شانه‌ی آدم‌برفی می‌اندازد
سیگاری با هم می‌کشند
و پرنده‌ها را به هویج مهمان می‌کنند .
ما که خواب‌ایم ،
همه با هم رفیق‌اند
ما که بیدار ،
دنیا دوباره سنگ می‌شود
الهام ناصری

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد