دشت مشوش

دشت مشوش

بیا تا حال یکدیگر بدانیم مراد هم بجوییم ار توانیم که می‌بینم که این دشت مشوش چراگاهی ندارد خرم و خوش
دشت مشوش

دشت مشوش

بیا تا حال یکدیگر بدانیم مراد هم بجوییم ار توانیم که می‌بینم که این دشت مشوش چراگاهی ندارد خرم و خوش

این بار حصار کلمات را می شکنم


این بار حصار کلمات را می شکنم

و دلم را به قاصدک های آواره می سپارم

برای از تو گفتن نیازی به کلام نیست

از تو که بگویم اشکی بی بهانه از آسمان چشم هایم می بارد

  واژه ها در رگ سخنم می جوشد

و جملات در نوک قلم به رقص در می آیند و می نگارد، می نویسد از غم  و از دل تنگی ها و این که هنوز دوستت دارم.

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد