دشت مشوش

دشت مشوش

بیا تا حال یکدیگر بدانیم مراد هم بجوییم ار توانیم که می‌بینم که این دشت مشوش چراگاهی ندارد خرم و خوش
دشت مشوش

دشت مشوش

بیا تا حال یکدیگر بدانیم مراد هم بجوییم ار توانیم که می‌بینم که این دشت مشوش چراگاهی ندارد خرم و خوش

می نویسم

می نویسم،

گذر ثانیه ها را،

از تو.

مینویسم،

سفر کودکیت را،

به خزان.

مینویسم،

سراین کوچۀ دور،

ایستادست کسی چشم به راه.

مینویسم،

روشنایی همه جا هست ولی،

روز من بی تو شب است.

مینویسم،

دل من تنگ شده،

باز آی از طرف جادۀ دور

تا سرازیر شود دست من از حاشیه در

به هم آغوشی تو.

مینویسم،

تو فراموش بکن،

بدیم را

و به یاد آر که من،

خوب هم بوده ام انگار

ولی،

بی بها بوده و کم.

مینویسم اما،

تو کجا میدانی؟!

مینویسم اما،

نامه هایم را تو،

از کجا میخوانی؟

(سوزان یگانه)

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد