دشت مشوش

دشت مشوش

بیا تا حال یکدیگر بدانیم مراد هم بجوییم ار توانیم که می‌بینم که این دشت مشوش چراگاهی ندارد خرم و خوش
دشت مشوش

دشت مشوش

بیا تا حال یکدیگر بدانیم مراد هم بجوییم ار توانیم که می‌بینم که این دشت مشوش چراگاهی ندارد خرم و خوش

فقط از این نگرانم که تو تنهاتر بشوی...!


می توانی بروی قصه و رویا بشوی 


راهی دورترین گوشه دنیا بشوی


ساده نگذشتم از این عشق، خودت می دانی 


من زمینگیر شدم تا تو مبادا بشوی 


آی! مثل خوره این فکر عذابم می داد 


چوب ما را بخوری، ورد زبان ها بشوی 


من وتو مثل دو رود موازی بودیم 


من که مرداب شدم، کاش تو دریا بشوی 


گره ای بود تا باز شود فهمیدم 


تو خودت خواسته بودی که معما بشوی 


در جهانی که پر از"وامق" و"مجنون" شده است 


می توانی"عذرا" باشی،"لیلا" بشوی 


می توانی فقط از زاویه یک لبخند


در دل سنگ ترین آدم ها جا بشوی 


بعد از این، مرگ نفس های مرا می شمارد 


فقط از این نگرانم که تو تنهاتر بشوی...!

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد