چشم مستت چه کند با من بیمار امشب
این دل تنگ من و این تن تبدار امشب
آخر ای اشک دل سوخته ام را مددی
که به جز ناله مرا نیست پرستار امشب
بیش از این مرغ سحر خون به دل ریش مکن
که به کنج قفسم چون تو گرفتار امشب
سیل اشکم همه دفترچه ی ایام بشست
نرود نقش تو از پرده ی پندار امشب
بودم امید چو آیی به سرم سایه مهر
آفتابی شود از سایه, پدیدار امشب
بسته شد هر در امید به هر جا که زدیم
چاره جویی کنم از خانه خمار امشب
محتسب خوش دل از آن است که یکباره زدند
کوس رسوایی ما بر سر بازار امشب
رهی معیری
پ.ن:برخی منابع سراینده شعر را استاد حسینعلی رفیعا ذکر کرده اند
دوشنبه 27 آذرماه سال 1391 ساعت 05:15 ب.ظ
جلوه ها کردم و نشناخت مرا اهل دلی
منم آن سوسن وحشی که به ویرانه دمید
رهی معیری
جناب وزیری بسیار بسیار شعر زیبایی بود،فوق العاده زیبا بود.
درود برشعرای ما
سپاس از همراهی شما
با درود
مصرع دوم به جای "تن بیمار" "تن تب دار" صحیح میباشد
چند جا ذکر سده که این شعر از رهی معیری نیست و در اثار های چاپی ایشان نباموده ، شعر متعلق به استاد حسینعلی رفیعا ست، ظاهرا
از لطف شما بسیار ممنونم
پس از بررسی اصلاح خواهد شد.