دشت مشوش

دشت مشوش

بیا تا حال یکدیگر بدانیم مراد هم بجوییم ار توانیم که می‌بینم که این دشت مشوش چراگاهی ندارد خرم و خوش
دشت مشوش

دشت مشوش

بیا تا حال یکدیگر بدانیم مراد هم بجوییم ار توانیم که می‌بینم که این دشت مشوش چراگاهی ندارد خرم و خوش

هر شب از پشت پرچین خاطرات دزدانه نگاهم می کند با لبخندی لبریز از شیطنت . با اینکه می دانم دلتنگیم را به سخره می گیرد باز هم برای آن نگاه و آن لبخند بی تابم ! برای داشتنش هر شب در دل کوچه های نمناک خاطرات پا برهنه می دوم اما تا به پرچین می رسم جز رد پایی نیمه جان هیچ نیست ! از اینهمه نبودنت پیر شده ام ! دیگر قلبم به خاطرات غبار گرفته دلخوش نیست تو را با تمام بودنت می خواهم برای همیشه ...
نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد