دشت مشوش

دشت مشوش

بیا تا حال یکدیگر بدانیم مراد هم بجوییم ار توانیم که می‌بینم که این دشت مشوش چراگاهی ندارد خرم و خوش
دشت مشوش

دشت مشوش

بیا تا حال یکدیگر بدانیم مراد هم بجوییم ار توانیم که می‌بینم که این دشت مشوش چراگاهی ندارد خرم و خوش

و من کودکی پیر...

در نهایت تصور شادی ها،
و
اوج خنده های کودکانه ام
کجا رفتی
که دریا کویر شد
باران

سرگردان
و من
کودکی پیر
که طعم ترحم را تجربه میکند؟

کاش میان شب های آسمان
نشان حضور تو را
دسته گلی بود، شکفته
یا که دریچه ای گشوده

شعر از آقای رضا کاظمی
نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد