دشت مشوش

دشت مشوش

بیا تا حال یکدیگر بدانیم مراد هم بجوییم ار توانیم که می‌بینم که این دشت مشوش چراگاهی ندارد خرم و خوش
دشت مشوش

دشت مشوش

بیا تا حال یکدیگر بدانیم مراد هم بجوییم ار توانیم که می‌بینم که این دشت مشوش چراگاهی ندارد خرم و خوش

هوای این دل بی صاحبم ابری ست...

باز ؛ هوای این دل بی صاحبم ابری ست... هوای تو را دارد

من تشنه ام... تشنه ی دیدار چهره زیبایت، و یا حتی صدای ساده پاکت...

و یا فقط صدای خنده ات... و یا چه میدانم پیامی،نامه ای... دستخطی!

تشنه ام؛ و این تشنگی تا ابد باید بماند با من...

یادت آتش میزند مرا....

هر روز،هر لحظه،هر جایی که باشم، ذره ذره میسوزم

کاش شعله ای مهیب داشت این آتش؛ تا به یکباره نابودم میکرد


افسوس اما این شعله خاکستریست


آهسته آهسته خاکسترم میکند


یادت از یادم نمیرود



نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد