دشت مشوش

دشت مشوش

بیا تا حال یکدیگر بدانیم مراد هم بجوییم ار توانیم که می‌بینم که این دشت مشوش چراگاهی ندارد خرم و خوش
دشت مشوش

دشت مشوش

بیا تا حال یکدیگر بدانیم مراد هم بجوییم ار توانیم که می‌بینم که این دشت مشوش چراگاهی ندارد خرم و خوش

حریم قرب خدا

به حریم قرب خدا کسی ز ره ریا ننهاده پا
نرسی به قرب خدا اگر نشود بری دلت از ریا

توکه مستی ازمی خودسری٬ توکه گشته ای زخدا بری
زچه نام قرب خدا بری؟ توکجا و قرب خدا کجا ؟

پی مال ومکنت وسیم و زر٬ مکن ازطریق خطا گذر
مفکن به غیر خدا نظر که نیفتی از نظر خدا

تو نمک چشیده ی آن شهی٬ ز قبول و رد وی آگهی 
چه بد اختری که رضا دهی٬ به هر آنچه او ندهد رضا

به توآنچه گفته مجو مجو٬ زچرا و چون سخنی مگو
همه نیکویی چو رسد ز او٬ دگراز تو چون و چرا٬ چرا؟

زگنه رسیده دوصد تعب٬ به دلت زتاب و تنت زتب
مدد از طبیب خرد طلب٬ که دهد مریض تو را شفا

زچه دل شکسته شدی بسی٬ که شکسته عهد تو را کسی
چه غم از جدایی هر خسی٬ چو تو از خدا نشوی جدا

نزنی به شهد صفا لبی٬ نرسی به لذت یا ربی
مدد ار طلب نکنی شبی٬ ز رخ نیاز و لب دعا

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد