دشت مشوش

دشت مشوش

بیا تا حال یکدیگر بدانیم مراد هم بجوییم ار توانیم که می‌بینم که این دشت مشوش چراگاهی ندارد خرم و خوش
دشت مشوش

دشت مشوش

بیا تا حال یکدیگر بدانیم مراد هم بجوییم ار توانیم که می‌بینم که این دشت مشوش چراگاهی ندارد خرم و خوش

دِلَم‌ می‌خواست‌ تو را در عصرِ دیگری‌ می‌دیدم‌ !

بانوی‌ من‌ !

دلم‌ می‌خواست‌ در عصرِ دیگری‌ دوستَت‌ می‌داشتَم‌ !

در عصری‌ مهربان‌تَر و شاعرانه‌تَر !

عصری‌ که‌ عطرِ کتاب‌ْ ،

عطرِ یاس‌ْ و عطرِ آزادی‌ را بیشتر حِس‌ می‌کرد !

 

دلم‌ می‌خواست‌ تو را

در عصرِ شمع‌ دوست‌ می‌داشتم‌ !

در عصرِ هیزم‌ و بادبزن‌های‌ اسپانیایی‌

و نامه‌های‌ نوشته‌ شُده‌ با پَر

و پیراهن‌های‌ تافته‌ی‌ رنگارَنگ‌ !

نه‌ در عصرِ دیسکو ،

ماشین‌های‌ فِراری‌ و شلوارهای‌ جین‌ْ !

 

دِلَم‌ می‌خواست‌ تو را در عصرِ دیگری‌ می‌دیدم‌ !

عصری‌ که‌ در آن‌

گنجشکان‌ ، پلیکان‌ها و پریان‌ِ دریایی‌ حاکم‌ بودند !

عصری‌ که‌ از آن‌ِ نقاشان‌ بود ،

از آن‌ِ موسیقی‌دان‌ها ،

عاشقان‌ ،

شاعران‌ ،

کودکان‌

و دیوانگان‌ !

 

دلم‌ می‌خواست‌ تو با من‌ بودی‌

در عصری‌ که‌ بَر گُل‌ُ شعرُ بوریا وُ زن‌ سِتَم‌ نبود !

ولی‌ افسوس‌ !

ما دیر رسیدیم‌ !

ما گُل‌ِ عشق‌ْ را جستجو می‌کنیم‌ ،

در عصری‌ که‌ با عشق‌ْ بیگانه‌ است‌ !

 

نزار قبانی / از کتاب: "تمام کودکان جهان شاعرند" / ترجمه: یغما گلرویی

گفتی غزل بگو!چه بگویم؟مجال کو؟

 گفتی غزل بگو!چه بگویم؟مجال کو؟

شیرین من برای غزل شور و حال کو؟

 پر می زند دلم به هوای غزل ولی

 گیرم هوای پرزدنم هست‘بال کو؟

 گیرم به فال نیک بگیرم بهار را

چشم و دلی برای تماشا و فال کو؟

تقویم چهار فصل دلم را ورق زدم

 آن برگ های سبز سر آغاز سال کو؟

رفتیم و پرسش دل ما بی جواب ماند

حال سوال و حوصله قیل و قال کو؟

پاییز اگر آمده باشی

پاییز اگر آمده باشی،
برگها زرد شده اند دیگر،
از واهمه ی خشاخش آنها که از شاخه جدا مانده اند.
پاییز اگر آمده باشی،
یادمانی از بهار نمی یابی،
که همه در گذر از عطشان تابستان سوخته است.
برگهایی که با بهار آمده بودند،
با پاییز رفتند.
پاییز اگر آمده باشی،
زمستان در انتظار تست،
می رسد پیش از آنکه امید به بهاری باز جوانه زند.

یادت به خیر

روزی در سراشیبی زندگی  با یکدیگر آشنا شدیم .
             و  دیگرروز در گذر زمان، یکدیگر را گم کردیم .


            حال لحظه ای بر پل خاطرات توقف کن ... !
         و یادواره رفاقت ها و دوستی ها باش !
     امیدوارم سهم من از این تجدید خاطره، 
   یک " یادت به خیر"  باشد !!!

مادر من

مادر من

یاد دیدارت به خیر

یاد آن آغوش غمخوارت به خیر

یاد لبخند حیات افزای تو

با کمال لطف و ایثارت به خیر

یاد آن سجاده سبز صفا

در حضور رب دادارت به خیر

یاد شور لای لای دلکشت

یاد آن چشمان بیدارت به خیر

روز خوب تو مبارک مادرم

یاد آن پاسخهای گل بارت به خیر

یاد لفظ مرحبا و آفرین

یاد احسنت، حق نگهدارت، به خیر

یاد خوان عشق و مهر و دوستی

یاد بیت پرکس و کارت به خیر

در سرای رحمتت  دستم تهی است

یاد آن گرمی بازارت به خیر

 

فرزانه یاورزاده